loading...
شـــمال پاتـــوق | بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی
کسب درآمد میلیونی


آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود نرم افزار پیام رسان سروش برای اندروید و Ios 0 373 yas
شبیه سازی موتور القایی دو فاز با مدل دینامیکی 0 230 yas
پروژه کاهش ظرفیت موتور القایی در ترکیب ولتاژهای نامتعادل 0 201 yas
پروژه الگوریتم کنترل مد لغزشی تطبیقی برای ربات موازی کابلی نیمه مقید 0 233 yas
پروژه بهبود کیفیت توان در صنایع فولاد با ادوات FACTS 0 179 yas
پروژه بررسی رقابت گریزی در بازارهای برق و روشهای کاهش 0 187 yas
شبیه سازی سیستم انتقال قدرت هوشمند با ادوات FACTS در MATLAB 0 201 yas
شبیه سازی قابلیت اطمینان سیستم های توزیع فعال همراه میکروگرید با MATLAB 0 243 yas
دانلود شبیه سازی کنترل انرژی باتری خودروی هیبریدی با MATLAB 0 198 yas
پایان نامه بهینه‌سازی همزمان مصرف انرژی و عملکرد قطار در سیستم‌های راه‌آهن برقی 0 186 yas
دانلود شبیه سازی و ساخت دستگاه اندازه گیری فرکانس لحظه ای 0 225 yas
پروژه شبیه سازی دینامیک سیستم هلی کوپتر و طراحی کنترل کننده های پیشرفته و کلاسیک 0 199 yas
دانلود پروژه دزدگیر سیم کارت خور با ماژول SIM900 0 210 yas
دانلود شبیه سازی موتور القایی یک طرفه SLIM در متلب 0 192 yas
دانلود پروژه شبیه سازی الکترونیکی طراحی ۴-bit ALU 0 173 yas
Admin بازدید : 207 جمعه 15 خرداد 1394 نظرات (0)

داستان مرد شیاد و مردم بی سواد

 

روستایی بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بی سوادی در آن سكونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعی حكومت می كرد...

روستایی بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بی سوادی در آن سكونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعی حكومت می كرد.

 

ادامه داستان را بخوانید ...

 

Admin بازدید : 500 شنبه 16 اسفند 1393 نظرات (0)

دانلود رمان سنگ قلب مغرور

دانلود رمان سنگ قلب مغرور در ادامه مطلب...

پیشنهاد می کنم حتما بخونید خیلی قشنگه

Admin بازدید : 294 شنبه 27 دی 1393 نظرات (1)

 

 

داستان آموزنده گنج غلام

 

ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می‌رفت و به آنها نگاه می‌کرد و از بدبختی و فقر خود یاد می‌‌آورد و سپس به دربار می‌رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می‌بست.

درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی‌دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می‌کند. سلطان می‌دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.

 

بقیه در ادامه مطلب

 


 

Admin بازدید : 212 یکشنبه 02 آذر 1393 نظرات (0)

 

 

زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت :
اى پیامبر خدا ، پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم. دیروز شالِ بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد. و تـهیـدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم!

بقیه داستان در ادامه مطلب

.

.

.

 


Admin بازدید : 210 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (0)

 

حکایت ها و داستان های کوتاه طنز

 

یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!»
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: «با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره!»
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه.
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد.
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود!
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود: «کدوم صندلی؟»

 

داستان های بعدی در ادامه

.

.

.

 


Admin بازدید : 156 چهارشنبه 30 مهر 1393 نظرات (0)

 

 

در روزگاران قدیم مردی از دست روزگار سخت می نالید

پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست

استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟

 

 

 

ادامه مطلب را بخوانید ...

.

.

 

 

 

Admin بازدید : 261 چهارشنبه 12 شهریور 1393 نظرات (0)

حکایت ها و داستانک های خواندنی و آموزنده

 

 

چه چیز انسان را زیبا می‌کند؟
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟»
ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.»
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.»
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!»
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به این دو کاسه نگاه کنید. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسه‌ای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟»
شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلی.»
استاد گفت: «ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا می‌کند درونش و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیباکنیم نه صورتمان را.»

 

.

.

.

.


 

Admin بازدید : 305 دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

طنز نوشته و دلنوشته های بروز و بامزه بروز

 

 

سلام دوستای عزیزم :idea:

امروز براتون سری جدید استاتوس های خنده دار رو آماده کردم . . .

.

..

.

لبخند بزن؛
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند،
تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد :x

.

.

شنیــدم این پـسـربـچـه کـوچـیکـا به خـالـه مـهـدشون میگـن :
مـهساجون ، پـری جون ، اِلـی جون و … اینا خیلی خـرشانسن ،
زمان ما اسم مربیمون خانوم عبدالمطلبی بود :|
.
.
.
مورد داشتیم دخدره پارک دوبل کرده ازش تست دوپینگ گرفتن :D
.
.
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ فانتزی ﻫﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻋﮑﺴﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﻡ
ﻫﯽ ﻧﺰﻧﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻘﯿﻪ ﻋﮑﺴﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻪ
ﺁﻟﺒﻮﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ :|
.
.
.
همیشه گوشه ای از یخچال یه بطری کوچیک آب هست
که هرکسی فک میکنه فقط خودش از اون آب میخوره :|
.
.
.
همش میگن تو چرا اینقد چاقی !؟
ای باباااااا من چاق نیستم !
فقط راحت تر از شما دیده میشم :D
.
.
.
ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻡ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﯼ !؟
ﮔﻔﺖ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﻻ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﯿﻨﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﮐﺶ ﺑﺒﻨﺪﻩ :|
ینی از همون اولم مورد توجه همه بودم !
.
.
.


Admin بازدید : 662 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

دانلود رمان دیوانه ها نمی خندند

 

 

      نام رمان  :  دیوانه ها نمی خندند

      نویسنده  : kolaleh

      حجم کتاب  ( مگابایت )  :  1.9 (پی دی اف) – 0.2 (پرنیان) – 0.9 (کتابچه) – 0.2 مگابایت (epub)

      ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

      تعداد صفحات :  178

      خلاصه داستان :

 

آماتیس قصه ی ما… نه ، نه! ببخشید! واقعیت ما. یه دختره مثل من و تو. با یه تفاوت بزرگ!
آماتیس یه تجربه ی بد تو زندگی ش داشته. تفاوتی که نتونسته بگه. تجربه ای که نمیخواد تجربه ش کنه.
وقتی وارد دانشگاه می شه زندگی ش وارد یه مسیر تازه می شه. آماتیس ناخواسته وارد یه بازی بد میشه. بازی یی که ممکنه جونش رو هم بخطر بندازه. یه مسیر ناخواسته. با کلی دیوونه های عاقل! با کلی خون پاک! و با کلی خطر شیرین! و خنده های دردناک!

 

 

 

Admin بازدید : 594 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه خواندنی عشق ِ پولی !

 

 

روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟

 

ادامه داستان در ادامه مطلب .....

 


 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1825
  • کل نظرات : 213
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 408
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 127
  • بازدید امروز : 414
  • باردید دیروز : 223
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 414
  • بازدید ماه : 4,448
  • بازدید سال : 39,024
  • بازدید کلی : 2,515,622
  • کدهای اختصاصی