دلنوشته تنهایی و غمگین
.
.
دلم گرفته از همه اون آدمایی که
دست دوستی باهات دراز می کنند
میگن پشتتیم
غصه نخور
اما
میفهمی نصف مشکلات زندگیت از زمانی
شروع شده
که
دست دوستیشون رو گرفتی
.
.
.
خفن قاطی میکند احساسم.
درگیر است کثافت.
فکر صاحبش را نمیکند که او هم دل دارد.
صبور میشود گاهی ….وقتی زمان به درک واصل میشود.
گاه هم می ریند به تمام زحمات بی دریغت برای فراموشی.
و ناگهان به یکباره شور میزند….
موج میزند….
و این صاحب احساس است که داغان میشود…
میفهمی؟؟؟؟ داغان
.
.
.
زن که باشی همه دیوانگی های عالم را بلدی؛
میتوانی زیر لب ترانه بخوانی و آشپزی کنی…
میتوانی جلوی آینه موهایت را شانه کنی و حس کنی نگاهش را..
میتوانی ساعتها به امید گره خوردن شالش دور گردنش ببافی
و در هر رج بوسه بکاری برای روزهای مبادا که کنارش نیستی…
زن که باشی باید صبور باشی،
مدارا کنی ،
و با همه ی بغضت لبخند بزنی…
زن که باشی…هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!!
بازهم خواهی بپرسی:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید…
.
.
ادامه مطلب را بخوانید ...